سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترین لحظه های زندگی (1) - زیر باران
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • خوب همونطور که بهترین لحظه های زندگی داریم بدترین لحظه ها هم داریم. اگر دوست داشتین شما هم به این لیست اضافه کنین :

    ? -  به دوست تازه تون گفتین اسمتون رامبده و توی فرشته می شینین. توی کافی شاپ یه دوستتونو بعد از سالها می بینین که بهتون می گه : " سلام جواد. هنوز تو رباط کریم می شینین؟ "

    ? - به یکی دیگه گفتین باباتون واردکننده لوازم خونگیه . تو همون کافی شاپ همون دوستتون بهتون می گه : تو باید به بابات افتخار کنی که سپوره ولی جیب تو رو خالی نمی ذاره.

    تبصره : مگه مرض دارین همه ش می رین همون کافی شاپی که این یارو میاد؟ ( نمی گم مگه مرض دارین خالی می بندین چون می دونم نمی تونین نبندین ).

    ? - توی پارک یکی میان می زنه تو گوشتون میگه با این دختر چیکار داری؟ می گین این دختر خالمه. طرف هم می گه : لابد منم شوهر خالتم!

    ? - صبح ساعت ?? بیدار می شین می گین عجب جمعه زیبائیه . بعد می فهمین امروز همون شنبه ایه که اون استاد خفنه امتحان آخر ترم رو می گیره!

    ? - توی صف اتوبوس زرنگ بازی درمیارین و حق صغیر و کبیرو می خورین و بعد از زد و خورد معتنابهی  سوار می شین اونوقت راننده بهتون می که آقا ایستگاه بعدی آخرشه! 



    بهروز ::: شنبه 85/9/4::: ساعت 1:27 عصر
    نظرات دیگران: نظر
    موضوعات یادداشت:

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 9
    بازدید د?روز: 26
    کل بازدید :100995

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    بدترین لحظه های زندگی (1) - زیر باران

    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<